معنی رمان پاتریک کالم
حل جدول
لغت نامه دهخدا
کالم. [ل ُ / ل َ] (ص) زنی را گویند که شوهرش مرده یا طلاق گرفته باشد. (برهان) (از آنندراج). عوان. ثیب. بیوه:
پای تو از میانه رفت و زنت
ماند کالم که نیز نکند شوی.
منجیک (از فرهنگ اسدی ص 339).
ای جنگی [ختلی ؟] کالم شده بر دست براهیم
مر خواجه ات را خیز بریش اندر کم جوی [کذا].
منجیک (از فرهنگ اسدی ص 339).
عروس مدح تو بکر آید از سراچه ٔ طبعم
نه همچو زان دگر شاعران عجوزه و کالم.
ابن یمین.
هرکجا ریدکی بود تکلم
هر کجا کالمی بود خصیم.
طیان.
|| ضد باکره یعنی زنی که بکارت او رفته باشد. (غیاث). زن شوی کرده. زنی که دوشیزگی او ربوده شده باشد. کالمه. (آنندراج). و رجوع به کالمه شود.
رمان
رمان. [رَ] (نف) ترسو و هراسان و گریزان. (ناظم الاطباء). شمان. (از برهان قاطع). رمنده. در حال رمیدن. رجوع به رمیدن شود:
بیابانی از وی رمان دیو و شیر
همه خاک شخ و همه ره کویر.
فردوسی.
رمان دید از او نامداران خویش
بر آنسان که بیند رخ گرگ میش.
فردوسی.
شد آن لشکر گشن پیش تورگ
رمان چون رمه ٔ میش از پیش گرگ.
اسدی.
هوا جای خاک و زمین جای خون
رمان ژنده پیلان و گردان نگون.
اسدی.
آنکه از گربه ای رمان باشد
کی خدای همه جهان باشد.
سنائی.
رمان. [رُم ْ ما] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب. (آنندراج). نار: فیهما فاکهه و نخل و رمان. (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
کالمه پارسی است زنی را گویند که شوهرش مرده و پیر بمانده عروس مدح تو بکر آمد از سراچه ی فکرم نه هم چو زان دگر شاعران عجوزه و کالم (ابن یمین) فرانسوی آرام آسوده فرو نشسته: چون درد یا خشم آسایش خاموشی فرو نشستگی (صفت اسم) زنی که شوهرش مرده یا طق گرفته باشد بیوه: } پای تو از میانه رفت و زنت ماند کالم که نیز نکند شوی . {
فرهنگ معین
(لُ) (ص. اِ.) بیوه، زن بیوه.
فرهنگ عمید
بیوه، زن شوهرمرده،
غیر دوشیزه،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیشو، بیوه، بیهمسر، مطلقه،
(متضاد) شوهردار
ترکی به فارسی
گویش مازندرانی
معادل ابجد
1015